ارسال پیامک

بازدید کننده محترم ، به وب سایت پیامک یاب خوش آمدید. برای ارسال پیامک جدید و استفاده از دیگر خدمات وب سایت باید در سایت عضو شود و سپس با استفاده از نام کاربری و واژه رمز خود وارد سایت شوید. در صورتی که عضو وب سایت هستید با نام کاربری و واژه رمز خود وارد شوید. همچنین بعد از عضویت در وب سایت امکان ارسال پیامک از طریق نرم افزار تلفن همراه هم برای شما وجود دارد.

از تفریحات سالم ما این بود که بعد از این که با آهن ربا آشنا شدم به زور می خواستم قطب های هم نام رو به هم بچسبونم اما نمی شد.
البته من که هنوز قانع نشدم و کماکان به تلاش خودم ادامه میدم!
‎−۱۰
۲۰ ۰ ۰ ۴
چه لحظه باشکوهی بود اون لحظه..! وقتی معلم میبردمون پا تخته ازمون درس بپرسه وسطش زنگ می خورد
۱۹
۴۵ ۰ ۰ ۹
ﻧﺴﻞ ﻣﺎ ﭘﯿﺮ ﺷﻪ ﺷﺒﺎ ﺟﺎﯼ ﺩﻧﺪﻭﻥ ﻣﺼﻨﻮﻋﯽ ﻣﭻ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺖ ﺭﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺬﺍﺭﻩ ﺗﻮ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺏ !
۱۲
۱۶ ۶ ۰ ۳
شما یادتون نمیاد... اون وقتا وقتی واسمون خواستگار میومد ازخجالت نفسمون بند میومد..اما حالا دختره 8سالشه میگه مامان من میخوام با...ازدواج کنم
۱۴۰ ۰ ۰ ۷
ما بچه كه بوديم پدرسالاري بود بزرگ شديم ازدواج كرديم زن سالاري بود حالا هم كه فرزند سالاريه پس كي نوبت ما ميشه؟
۷
۳۱ ۳۷ ۱ ۱
شما یادتون نمیاد...
توی خاله بازی یه نوع کیک درست میکردیم به این صورت که بیسکوییت رو تو کاسه خورد میکردیم و روش آب میریختیم.ایییییی الان فکرشو میکنم خیلی مزخرف بود چه جوری میخودریم ما !!!
۶۶۱
۹۱۶ ۱۵۸ ۶۶ ۲۲۹
شما یادتون نمیاد...
ماه رمضون که میشد اگه کسی میگفت من روزه ام بهش میگفتیم زبونتو دربیار ببینم راست میگی یا نه ؟!
۶۶۱
۹۱۶ ۱۵۸ ۶۶ ۲۲۹
یادش بخیر قدیما تلویزیون که کنترل نداشت یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه
۲۴۹
۱۸۲ ۲۹ ۳۲ ۶۹
یادش بخیر بچه که بودیم از این فرفره کاغذیا درست میکردیم و میدویدیم تا بچرخه ؛ بعضی وقتا هم که دیوارو نمیدیدیم
۲٬۴۹۹
۱٬۴۷۰ ۱٬۱۰۶ ۱۳۴ ۱۹۵
یکی از وحشتناک ترین لحظه های دوران مدرسه این بود که صبح دیر برسی مدرسه و ببینی هیچ کسی توی حیاط نیست
۲٬۴۹۹
۱٬۴۷۰ ۱٬۱۰۶ ۱۳۴ ۱۹۵
پسره ۸ سالشه از باباش تبلت میخواد
والا ما ۸ سالمون بود دستمونو گاز میگرفتیم که جاش بمونه شبیه ساعت مچی بشه
به قدری کیف میکردیم انگار ساعت سواچ دستمونه
۲٬۴۹۹
۱٬۴۷۰ ۱٬۱۰۶ ۱۳۴ ۱۹۵
یادش بخیر مهرای صد آفرین و هزار آفرین که میزدن تو دفترامون
من پولامو جمع میکردم میرفتم میخردم
۱۰۴
۲۵ ۱٬۸۱۵ ۱۳۳ ۵
يكي از لوازم تحريراي لوكس زمان ما از اين پاككن هايي بود كه يه سرش پاك ميكرد اون يكي سرش جاروووو !!
حكم تبلت الآن رو داشت!
۱۷۹
۱۳۶ ۴۵۷ ۱۰ ۶۵
ما که بچه بودیم یه بادکنک برامون می خریدن کلی باهاش حال می کردیم بعدم که می ترکید اون حلقه ی سرشو جای انگشتر می کردیم دستمون بقییشم می زدیم سر لیوان باهاش طبل درست می کردیم, یه همچین بچه هایی بودیم ما
۳ ۰ ۰ ۰
یادش بخیر نوشابه شیشه ای و شیر شیشه ای
۲۰
۱۵ ۵ ۰ ۵
یادش بخیر امتحان اخر سال که میدادیم کتابارو پاره می کردیم تا برسیم خونه
۲۰
۱۵ ۵ ۰ ۵
ما دهه شصتیا تخمه آفتابگردون رو مغز می کردیم وقتی یه مشت می شد یک دفعه می خوردیم
۴
۱ ۳ ۰ ۰
ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ !!!
ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍین قدر ﺩﺳﺘﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﻪ، ﺍﺯ ﻗﺎﺭﭺﺧﻮﺭ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻓﯿﻠﻢ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺗﺎ ﺑﺎﺯﯼ .
۲۷۶
۱۶۴ ۴۷۶ ۲۵۳ ۱۶۴
من بچه که بودم بیشتر از اینکه از گم شدن بترسم از پیدا شدن می ترسیدم!
وقتی پیدا می کردنم یعنی جوری میزدنم که … اصلن ولش کن بغض راه گلومو بست!!
۱۵
۷ ۱۱ ۳ ۷
هنوز واسه خواننده های دهه 60 ناراحتم.
میومدن تلویزیون با نگاهی به گوشه ی بالای کادر، دستاشونو به هم فشار می دادن و واسه درختا و جنگلا و دریا می خوندن.
۲۱
۳۳ ۰ ۰ ۹
چرا این ابتدایی هارو اینقد تعطیل می کنن؟
زمان ما از آسمون سنگ می بارید، طاعون میومد تو شهر، زامبی ها حمله میکردن، بمباران اتمی می کردن هم تعطیل نمی شدیم!! :|
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
یکی از لوازم تحریرهای لوکس زمان ما از این پاک کن هایی بود که یه سرش پاک می کرد اون یکی سرش جارو! حکم تبلت الان رو داشت!
۱۲۲
۲۹۰ ۲۷۶ ۲۴ ۶۹۲
تو زندگیم از چیزی متنفر نبودم جز از خونه مادربزرگه!
لامصب مادربزرگه یه ذره مهربونی توچهره ش نبود!
مخمل که نگو وقتی می دیدمش دو روزخواب وخوراک حرومم میشد!
ولی باز نگاش می کردم نمی دونم می خواستم چیو ثابت کنم؟!
۳۵
۱۶ ۲۴ ۲ ۴
زمان ما هرچی لباس میخریدیم چند سایز بزرگتر میگرفتیم واسه سال بعدم بمونه ، یه همچین بدبختایی بودیم ما
۲۷ ۰ ۰ ۱
سلام یه سوال فنی دارم...
میدونی کمک فنر ماشین بی گیلی بی گیلی چی بود که، گوری انگوریل با اون وزنش سوارش میشد، ماشین هیچیش نمیشد...
۸
۴۸ ۰ ۰ ۳