معبودم
میخواهم همواره علاقه ام به تو از جنس شیشه باشد

که از هر طرفش دیدنی است

ﺷﺎﮔﺮﺩ: ﺍﺳﺘﺎﺩ ،ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ
ﺭﻭ ﺑﺒﯿﻨﻢ !؟
ﺍﺳﺘﺎﺩ:ﺷﺐ ﯾﮏ ﻏﺬﺍﯼ ﺷﻮﺭ ﺑﺨﻮﺭ . ﺁﺏ ﻧﺨﻮﺭ ﻭ
ﺑﺨﻮﺍﺏ . ﺑﺒﯿﻦ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ .
ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﻭ ﺍﺟﺮﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﮔﺸﺖ.
ﺷﺎﮔﺮﺩ: ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺍﺋﻢ ﺧﻮﺍﺏ ﺁﺏ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ! ﺧﻮﺍﺏ
ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮ ﻟﺐ ﭼﺎﻫﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺁﺏ ﻣﯿﻨﻮﺷﻢ . ﮐﻨﺎﺭ ﻟﻮﻟﻪ
ﺁﺑﯽ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﻫﺴﺘﻢ ! ﺩﺭ ﺳﺎﺣﻞ
ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﻣﺸﻐﻮﻝ .... ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻨﺎ ﺭﻭ ﺧﻮﺍﺏ
ﺩﯾﺪﻡ!
ﺍﺳﺘﺎﺩﺵ ﻓﺮﻣﻮﺩ :ﺗﺸﻨﻪ ﺁﺏ ﺑﻮﺩﯼ ﺧﻮﺍﺏ ﺁﺏ
ﺩﯾﺪﯼ ؛ ﺗﺸﻨﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺸﻮ .... ﺗﺎ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﻣﺎﻡ
ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺒﯿﻨﯽ

مـ ـن قـصـهـ بـ ـآ تــ♥ـو بـودن را تـ ـآ ابــد ایـنـگونـهـ آغـ ـاز میکنمــ :

یـکـی بـــود

هـنـوزمـــ هـستــــ !

زنـבِگـــےِ زَنــگ تَفریــפـــےِ

کـפּتـآـﮧ اَسـت

یـآבِمـآטּ بـآشَـב

زَنـگ بَعـב פـسآبــ בآریـــم

يوسف تو اگر شوي، زليخا نشوم

مجنون هم اگر شوي تو، ليلا نشوم

يک بار تو، يک بار فقط آدم شو

نامردم اگر دوباره حوا نشوم

زخم ها هميشه خونريزي نمي كنند

زخم ها هميشه ورم،چرك،عفونت نمي كنند

گاهي مي شود كه يك زخم شكل يك لبخند

تا هميشه روي لبت تازه مي ماند!

همیشه چشمت به آسمان باشد

تا دلت از زمینی ها نشکند ...

تو که نباشی باران نمی بارد ... ،


فقط بعضی وقت ها زمین و زمان خیس می شود ...

خداوندا...

هدایتم کن تا به این باور برسم،

که جواب برخی دعاهایم،

«صبر» و «انتظار» است...

بَــבبَـפֿـتــے اَز اونجـآیـے شُـروعـ مـے شـہ

ڪــہ بــه ڪَـسے لَبـפֿـنــב بزَنــے

ڪــہ ارزشــ " لَـگـב زבَטּ " هَمـ نـבآرـــہ ...

الهی

صدایت می کنم

در لحظه های خیس نیایش

لحظه هایی از جنس پرستش

با تو سخن میگویم گاه با زبان

گاه با اشک.....

پر شده ام از تاریکی ...


همچون خانه ای که پنجره های اتاق آن یک به یک بسته می شوند ...


باد می آید ...


باران می آید ...


پنجره ها را باز می کنم


بی چتر به خیابان می زنم


تا ببینم خدا مرا چگونه نقاشی خواهد کرد ...

درد دارد ...


وقتی


چیزی را کسر میکنی


که با وجودت جمع زده ای ...

از کـــودک فـــــــــال فـــــــروشی پـــــرسیدم:
چــــــــه میکــــــــــنی؟

گفت: ازحمـــاقت انسان ها تکه نانــــی در می آورم.
اینها از منـــــــی که در امـــــــروزم مانده ام
فــــــــردایشان را مـــــی خواهند...!!!

الهی

الهی،راز دل با تو چه گویم که تو خود راز دلی

دانه و لانه و بال و پر و پرواز دلی

این روزها و شبها خدا از همیشه نزدیکتراست …

اگه هوای دلتون ابری شد و چشماتون بارونی ...، مارو فراموش نکنید.

التماس دعا

با هیچکس بر سر باورش نمی جنگم ...

خدای

هرکس همان است که

در درون او، با وی سخن میگوید...!

" التماس دعا "

دلم تنگ می‌شود

چشمانم باران می‌خواهد

خدایا!

فرو بردن این همه بغض روزه را باطل نمی‌كند؟

در هر سحري با تو همي گويم راز

بر درگه تو همي کنم عرض نياز

بي منت بندگانت اي بنده نواز

کار من بيچاره ی سرگشته بساز

ديـگـــر نه اشـکـــهايــم را خــواهـي ديــد

نه التـــمـاس هـــايم را

و نه احســـاســاتِ ايــن دلِ لـعـنـتـي را…

به جـــايِ آن احســـاسي که کُـــشـتـي

درخـتـي از غــــرور کـاشـتم… !!!

گاهی احساس می کنم
روی دست های خدا مانده ام...
خسته اش کرده ام....
خودش هم نمی داند

با من چه کند!!!!

خــــُداے من... اَگـــــر بــِشکَــند اینــ بُغــضِــ گِـــره خـــورده

نَــ عَرشــ و نَــ فَرشــ

هیچــ یِکــ را نــــِمے خواهَـــــــــــمــ

تَنــــــــــــهآ گرمے ِ نِــــــگاهَتــــ را مے خواهــَـــــــــــمــ

کــ بپـــــوشآنَد سَـــردے ِ دِلَــمـــ را ...

خدایا
می دانم خالی از تقصیر نیستم اما می خواهم از اینکه مرا در هر حال دوست داری سپاسگذاری کنم !

"الهی"انکه شوق زندگی در من برانگیزد "تویی"

برای بدست آوردنت نمی جنگم !...

به تکدی قلبت هم نمی آیم ! ...

دوستت دارم ،،،

فارغ از داشتنت ...

ﻣــَﻦ ﻋـﺎﺷﻘﺖ ﻫــَﺴﺘـَﻢ …

ﻭ ﺗـﺎ ﺍﻧﺘــَﻬﺎﮮ ﺍﯾـﻦ ﺩﻧﯿـﺎﮮ ﭘـُـﺮ ﺍﺯ ﺗـُﻬـﮯ

ﻫـﯿﭻ ﮐـﺎﺭﮮ ﺑـﻪ ﺟـُـﺰ ﺩﻭﺳـﺖ ﺩﺍﺷـﺘـَﻨـَﺖ ﻧـَـﺪﺍﺭﻡ

ﻫـﯿﭻ ﺩﻟـﯿﻠﮯ ﺑــَﺮﺍﯼ ﺗـَﻨـﻬﺎ ﮔـُﺬﺍﺷـﺘـَﻨﺖ ﻧــَﺪﺍﺭﻡ

ﻫـﯿﭻ ﺑــَﻬﺎﻧﻪ ﺍﮮ ﺑــَﺮﺍﮮ ﺍﺯ ﯾـﺎﺩ ﺑـُﺮﺩﻧــَﺖ

ﺣـَﺘـﮯ

ﺑــَﺮﺍﮮ ﻟـَﺤـﻈﻪ ﺍﮮ ﻧــَﺪﺍﺭﻡ …

خوشبختي ما در سه جمله است :

تجربه از ديروز، استفاده از امروز، اميد به فردا

ولي ما با سه جمله ديگر زندگي مان را تباه مي کنيم:

حسرت ديروز، اتلاف امروز، ترس از فردا...