ارسال پیامک

بازدید کننده محترم ، به وب سایت پیامک یاب خوش آمدید. برای ارسال پیامک جدید و استفاده از دیگر خدمات وب سایت باید در سایت عضو شود و سپس با استفاده از نام کاربری و واژه رمز خود وارد سایت شوید. در صورتی که عضو وب سایت هستید با نام کاربری و واژه رمز خود وارد شوید. همچنین بعد از عضویت در وب سایت امکان ارسال پیامک از طریق نرم افزار تلفن همراه هم برای شما وجود دارد.

دیگه به من زنگ نزن
حالا شناختمت
من نمی تونم دیگه با تو باشم
ازت بدم میاد
بی لیاقت
خداحافظ
“این آخرین جمله ای بود که همسایمون به شوهرش گفت”
می خواستم تو ام در جریان باشی عزیزم!
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
یه هفته پیش توی حموم داشتم آهنگ حلقه از مجید خراطها رو می خوندم
بابام اومده میگه: اینا چیه میخونی؟
امروز بابام توی حموم بود دیدم داره می خونه رفتم گوش دادم
به نظرتون چی داشت می خوند؟
"سرتو با چی میشوری با شامپو گلرنگ"
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
یه شب تو تاریکی سیگار می کشیدم یه جن دیدم
بسم الله گفتم...
گفت دیگه شکر هم بخوری فایده نداره من جن نیستم باباتم :|
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
تا حالا دقت کردین
نکردین...؟؟؟؟؟
خب دقت کن دیگه... خواهرم... برادرم... دوست عزیز.... همیشه تو زندگیت دقت کن....
چرا همیشه از همه چی بی دقت میگذری...؟؟؟؟
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
چرا این ابتدایی هارو اینقد تعطیل می کنن؟
زمان ما از آسمون سنگ می بارید، طاعون میومد تو شهر، زامبی ها حمله میکردن، بمباران اتمی می کردن هم تعطیل نمی شدیم!! :|
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
تمساح رو هر قت از آب بگیری، میگیره پارت می کنه
آخه من نمی فهمم انتظار داری تمساح تازه باشه وقتی از آب می گریش؟
جدی انتظار داری تمساح از آب بگیری؟
تمساح هم قد توئه؟
شوخی دارم باهات؟
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
حیف نون میره تو توالت عمومی تا درو وا میکنه یهو همه مگسا بلند میشن...!
میگه :خواهش می کنم شرمندم نکنین بفرماین بفرماین...!
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
کیا یادشونه وقتی تو شلوغی میخواستیم برنامه کودک ببینیم
یکی از حرصش می گفت...
در مجلسی نشسته بودیم ناگهان خرررری گفت:
لامصب چنان. سکوتی میشد که پشه هم دیگه جرات وز وز نداشت; -)
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
من: الوو ۱۱۰؟
پلیس: بله بفرمایید؟
من: منو بزور این جا نگه می دارن.
پلیس: آروم باشید.. الان دقیقا کجا هستید؟
من :مدرسه
پلیس :|
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
بچه در رختخواب :ماااماان!! مامان!!!! ماااا مااان!؟
بچه هنوز در انتظار مامان :ماااا ماان.... دارم میمیرم... کمک کن!!! مامان بدو!!!
مامان با نگرانی :چی شده پسرم؟
بچه با لبخند :میشه چراغ رو خاموش کنی؟ نمیخوام از تخت بیام بیرون.
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
دوستی تعریف می کرد:
دیشب داداشم تو خواب هذیون می گفت و جیغ میکشید
رفتم تو اتاق می بینم بابام بالا سرشه!!
میگم خوب بیدارش کن!
میگه بذار کابوسشو ببینه،
این همه پول دی وی دی میده فیلم ترسناک میگیره
بزار سه بُعدیشم ببینه...
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
آقا اول صبحی دلم گرفته بود بعد داشت بارون می بارید
نشستم تو حیاط با حالت غمگینی گفتم چته آسمون چرا دوباره داری گریه میکنی بازم دلتو شکوند...
که یهو صدای مامانم امد میگه، چیه موجی بازم ک داری شر و ور میگی... یعنی من موندم آیا این مادرم بود؟
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
حیف نون تو اتوبوس کبریت می خواسته، به بغل دستیش می گه:
اسمت چیه؟
همایون. به به، شغلت چیه؟ زنبوردار. به به، کجا می ری؟
اهواز. عجب جایی! کبریت داری؟
نه.
نه و نکمه! با اون اسمت، مردک پشه باز، تو این گرما سگ می ره اهواز که تو می رى؟
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
حیف نون تو چین راننده ی تاکسی میشه هر کی براش دست بلند می کنه میگه شوخی نکن دیگه، تو رو الان رسوندم.
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
صبح رفتم تیغ ژیلت فیوژن بخرم؛ فروشنده گفت:
بسته ی چهار تاییش ۵۰ هزار تومن...!!!
هیچی دیگه... رفتم رساله رو ورق زدم، دیدم نوشته :المَحاسِنُ زینَتُ الرَجُل!
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
دیشب مامانم داشت رو ترمه خیاطی میکرد بعد گفت برای طرح روش می خوام یه مربع بکشم مثل یه مثلث چند ضلعی...!!!
فقط میدونم جسد ارشمیدس و فیثاغورس تو گور لرزید با این شکل هندسی مامانم.....
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
یکی از سوالات کنکور سراسری:
قد :۱۴۳ سانتی متر
وزن :۵۰ کیلوگرم
اندازه کلیپس را حساب کنید.
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
طرف تور انداخته بود رو آسفالت ماهی بگیره بهش گفتن :چقدر خری، اینجا ماهی نیست!
میگه: من خرم،! این حیف نون و چی میگی، یک ساعته وایستاده ازم ماهی بخره!
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
مادر بزرگم رفته تموم دوندون هاشو کشیده به جز یکیشو:
میگم :چرا این یه دونه رو نکشیدی؟!
میگه :میخوام با اون؛ چادرمو بگیرم!
به سلامتی تمام مادر بزر گای با حجاب
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
سایپا مطمئن!
منظور این شعار اینه که اگه با پراید تصادف کردید، مطمئن باشید که جان سالم به در نخواهید برد!
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
تو خیابون لم داده بودیم به یه ماشین مازراتی یک میلیارد و ۲۰۰ میلیونی
یه دختره اومد بهم گفت ماشین خودته یا بابات؟ نیم نگاهی بهش کردم و با کلی کلاس گفتم دوست داشتی تو هم یکیشو داشتی؟
سوییچشو درآورد سوارش شد و رفت.
درجا افسردگی گرفتم الانم تحت درمانم!!
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
قبض برق زیاد اومده بود، نشون بابام که دادم، یه سری تکون داد و پا شد رفت طرف کامپیوتر!
فکر کردم رفت کامپیوترو داغون کنه... دیدم رفته تو گوگل نوشته: آموزش دست کاری کنتور برق!!
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
دیروز رفتم از نونوایی نزدیک خونمون نون بگیرم، تو صف بودم دیدم یه خانومه ازم پرسید:
ببخشید آقا پسر این جا صف نونه؟
اصلا قبل از این که من چیزی بگم شاطر داد زد:
نخیر خانوم اینا دیوار دفاعی تشکیل دادن من می خوام ضربه ایستگاهی بزنم:))
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
اومدم یه سوسکو تو آشپزخونه بکشم... رفیقم می گه: می خوای بکشیش؟
گفتم پ ن پ می خوام باهاش وارد مذاکره بشم اجاره خونه رو شریکی بدیم
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
روزی بهلول در مجلسی وارد شد
دید مدرس می گوید چیزیکه دیده نمی شود وجود ندارد و این که شیطان که از جنس آتش است نمی تواند از جهنم عذاب کشد.
این دو اشکال اسلام است. بهلول کلوخی برداشت و به سر او زد و گفت این از جنس خودت (خاک) بود و درد دیده نمی شود
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳