ارسال پیامک

بازدید کننده محترم ، به وب سایت پیامک یاب خوش آمدید. برای ارسال پیامک جدید و استفاده از دیگر خدمات وب سایت باید در سایت عضو شود و سپس با استفاده از نام کاربری و واژه رمز خود وارد سایت شوید. در صورتی که عضو وب سایت هستید با نام کاربری و واژه رمز خود وارد شوید. همچنین بعد از عضویت در وب سایت امکان ارسال پیامک از طریق نرم افزار تلفن همراه هم برای شما وجود دارد.

امروز داداشم یه چیز با خودش از مدرسه اورده بهش میگم این چیه میگه قلم هوشمند مخصوص تابلو کلاسمونه این هفته من مسوولشم
یادمه اونموقعه ها منو میزاشتند مسوول دستشویی که وقتی بچه ها میان بیرون ببینم اونجا را تمیز کردند یا نه
۶۸۰
۳۶۷ ۵۱۲ ۱۷ ۵۸۰
باید اعتراف کنم پسرا در ۲ حالت خیلی جذاب میشن؛
۱. پشت فرمون با حالت عصبی...
۲. موقع دعوا سر مسائل ناموسی...
۶۸۰
۳۶۷ ۵۱۲ ۱۷ ۵۸۰
یادش بخیر اولین روزی که لپ تاپ خریدم یه سیم تلفن رو هی فرو میکردم تو سوکت کابل LAN میدیدم توش نمیره. یه همچین نابغه ای بودم من....
۶۸۰
۳۶۷ ۵۱۲ ۱۷ ۵۸۰
اعتراف میکنم 2سال تموم شارژ بابامو انتقال میدادم به خط خودم همیشه هم میگفتم این ایرانسل خیلی کلاه برداره بعد یه بار که انتقال دادم اسمسش فرداش اومد که شارژ برداشتم بابام اومد خونه... اصلا یه وعضیا
۸۱ ۱۸ ۰ ۱۵
مي خواهم ...
چيزي بگويم خدا !
اين یک اعتـراف اسـت
من بي او دوام نمي آورم
۱۲
۱۷ ۴۰ ۰ ۳
اعتراف میکنم ب این سن رسیدم هنوز فرق بین
پتو و لحاف
پیراهن و بولیز
دوربین و آستیگمات
رو نمیدونم!
ندونستن عیب نیس نپرسیدن عیبه!
منم توی این۲۴سال واقعا وقت نکردم بپرسم وگرنه تاحالا پرسیده بودم!
حالا اگه کسی دوس داره داوطلبانه توضیح بده!
۶۸۰
۳۶۷ ۵۱۲ ۱۷ ۵۸۰
همه مثل منن آیا؟؟؟!!!
اعتراف میکنم سحر نشده با یک چشم نیمه باز چک میکنم پیامک هام تایید شده یا نه و چندتا لایک خوردم; -)
طفلی مامان بابام چشم امیدشون به کیه...
۶۸۰
۳۶۷ ۵۱۲ ۱۷ ۵۸۰
یکی از بزرگترین زجرهای مشترک بین همه مون توی بچگی این بود که:باید می رفتیم جنسی که اشتباه خریدیمو پس می دادیم...!باید
نگین اینجوری نبودین که باورم نمیشه
۹
۱۷ ۰ ۰ ۴
وای باورتون نمیشه دیروز تو جیب یکی از شلوارای قدیمیم ۵۰۰۰ تومن پول پیدا کردم...
وای یعنی منم یکی از بندگان برگزیده خدام؟؟؟؟؟ ^^
دست راستم رو سر همتون^^
۳۳۲
۱۷۵ ۳۸۶ ۱۰ ۴۳
آقا من اعتراف می کنم از وقتی که زن گرفتم یه لقمه درست حسابی از گلومون پایین نرفته....نخند لطفا
۱٬۲۶۵
۵۷۷ ۶۹۸ ۷۱ ۱٬۲۵۹
من اعتراف میکنم وقتی کوچک بودم فکر میکردم پنجاه تومانی برادر کوچک ده تومانی است
۱٬۲۶۵
۵۷۷ ۶۹۸ ۷۱ ۱٬۲۵۹
به نظر شما، این که من هفته ای سه بار با حساب بابام شارژ 5 تومنی می خرم و خودش نمی دونه
دزدی محسوب میشه آیا؟! =))
۱۳۱
۶۷ ۱۵۳ ۴ ۱۶
اعتراف می کنم سال دوم دانشگاه بودم. کلاسم خیلی دیر شده بود. زود تر پولو دادم به راننده بقیه ی پول پاره بود. هم زمان می خواستم بگم این پول پارست عوضش کن، هم می خواستم بگم سر ورزنده پیاده می شم گفتم: ببخشید لطفا منو سر ورزنده پاره کنید!
۷۰
۴۸ ۶۳ ۱ ۱۱
اعتراف می کنم یه بار از مسیری پیاده داشتم می رفتم خونه دوستم، رسیدم سر کوچشون دیدم ورود ممنوعه. رفتم از یه چهار راه بالاتر دور زدم از سر کوچشون وارد شدم!
۸ ۰ ۰ ۲
اعتراف می کنم 2 ماه به همه گفتم خطم سوخته. خواهرم نگاه کرد دید سیم کارت رو بر عکس انداختم تو گوشی.
۸ ۰ ۰ ۲
کوچک که بودم بعد مسواک که میزدم بعدش دندونامو با حوله خشک میکردم
هنوزم این کارو میکنم!
۷۰
۶۳ ۴۳۳ ۳۵ ۹۰
ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﻴﻜﻨﻢ
ﺭﻓﺘﻴﻢ ﺍﺗﺎﻕ ﻫﻴﺖ ﻋﻠﻤﻲ ﺍﺯﻳﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺳﺨﺘﮕﻴﺮ ﻋﺼﺎ ﻗﻮﺭﺕ ﺩﺍﺩﻩ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﭙﺮﺳﻴﻢ
ﺟﻠﻮﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﻨﺪ ﻣﻴﺮﻓﺘﻢ ﻛﻪ ﺩﻡ ﺩﺭ ﻭﺍﺳﺘﺎﺩﻡ ﺩﺭ ﺑﺰﻧﻢ. ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭﺍﺳﺘﻢ ﻣﺤﻜﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﺭﺩ ﺑه ﻤﻦ
ﻣﻦ ﻧﻘﺶ ﺩﻳﻮﺍﺍﺍﺭ
:-//
ﺩﻭﺳﺘﻢ
:-))
ﺍﺳﺘﺎﺩ:-O
۱۶
۲۸ ۳۶۲ ۵۵ ۳
اعتراف می کنم بچه که بودم یه بار چوب کبریتو برداشتم کردم تو دماغ مامان بزرگم که خواب بود
ای حال داد ولی بعدش یه کتکی خوردم که خدا نصیب هیچ بنی بشری نکنه
۱۸
۳۳ ۱۶ ۶ ۱
اعتراف میکنم من تازه فهمیدم وقتی دندون شیریام میوفتاده قار قاری خوراکی نمیذاشته پشت پنجره بابام میذاشته :-(
فکر می کردم از آسمون اومده که اینقدر خنکه ! نگو تو یخچال بوده قبلا :-(
ضربه روحی تا این حد!!!
۸۱ ۱۸ ۰ ۱۵
اعتراف میکنم بچه که بودم با دوچرخه م رو میدادم به بچه های کوچه نفری 25 میگرفتم میرفتم یخمک میخریدم یعنی تا این حد ظالم بودم من
۸۱ ۱۸ ۰ ۱۵
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم تمام گوشت های غذامو از ترس اینکه مامانم نبینه که نخوردم تو کابینت قایم میکردم وقتی ام دستم رو شد به گربه ها میدادم انقدر چاق و تپل شدن که :-D
۸۱ ۱۸ ۰ ۱۵
واسه یکی از استادام ریکوئست فرستادم بهم مسیج داده:
سر کلاس از دستت آرامش ندارم، تو خونه هم همش به کارای تو فکر می کنم، تو خوابم که همش او قیافت تو ذهنمه، تو رو خدا تو فیس بوک دیگه دست از سرم بردار!
هیچی دیگه دلم براش سوخت بی خیال شدم!
۵۵
۹۱ ۱۳۱ ۹ ۳۰
بچه که بودم، دو تا رفیق داشتم که با هم برادر بودند. اسم یکیشون آرمان و اون یکی، آرشام بود. یه بار زنگ زدم خونه شون، نفهمیدم کدومشون گوشی رو برداشته! منم هول شدم و گفتم:
"آرشامی آقا آرمان ؟!؟ "
هیچی دیگه، خونه مون منفجر شد و منم تلفنو قطع کردم!
۵۵
۹۱ ۱۳۱ ۹ ۳۰
من ساده بودم و سادگی کردم.
من اعتماد کردم.
اما دیگر بس است.
من می خواهم زندگی کنم.
پای هر اشتباهی که کردم می ایستم و جبران می کنم و به کسی اجازه نمی دهم که حالم و آینده ام را خراب کند.
۵۵
۹۱ ۱۳۱ ۹ ۳۰
اعتراف می کنم که این دنیا ارزش نداره خودتو اذیت نکن؛
جاش بقیه رو اذیت کن یَک حالی میده که نگو
۷۸۸
۴۴۱ ۳۲۲ ۷۲ ۱۹۲